Montag, 14. Juli 2014

مهاجرت، هويت و فرهنگ پذيرى

مهاجرت، هویت و فرهنگ پذیری

طبق آمار کمیسیون عالی پناهندگان، در سال ۱۹۷۰ تقریبا دو و نیم میلیون نفر متقاضی پناهندگی به کشورهای مختلف بودند. این رقم در یک دهه بعد به هشت و دو دهم میلیون نفر و در اواخر سال ۱۹۹۰ به ۱۷ میلیون نفر، یعنی حدودا به دو برابر، رسید.

این جا به جاییها که ممکن است خواسته و یا ناخواسته باشد، اغلب مشکلات و نگرانی های زیادی را برای افراد مهاجر بوجود می‌آورد.

یکی از این مسایل چالشها و بحران های هویتی است. این موضوع به خودی خود افراد مهاجر را آسیب پذیرتر کرده و گاهاً می‌تواند سلامت عاطفی، روانی و حتی جسمانی آنها را به مخاطره بیا ندازد.

اگر چه بسیاری از افراد مهاجر به نوعی خود را با این چالشها و تغییرات تطبیق میدهند، افراد دیگری هستند که ممکن است برای مدت طولانیتری با این کشمکشها و ناراحتی‌ها درگیر باقی بمانند.

این مشکل در میان پناهجویانی که فاقد وضعیت قانونی بوده و با محدودیتهای بیشتری روبرو می‌باشند، حادتر به نظر می‌رسد.

فرهنگ پذیری، هویت، و سلامت روانی - اجتماعی مهاجرین

پدیده مهاجرت اغلب با فرهنگ پذیری همراه است. در اصطلاح کلی، فرهنگ پذیری را می‌توان به عنوان پروسه تغییر و انطباق فرهنگی‌ که در نتیجه تعامل افراد از فرهنگهای مختلف به وجود می‌آید، تعریف کرد. (گیبسون، ۲۰۰۱، س.۱۹)
طی این پروسه، فرد ممکن است با دو نوع چالش روبرو شود: ۱) انطباق با باورها، ارزشها و انتظارات گروه های جدید، ۲) حفظ و نگهداری باورها و ارزشهای فردی و مورثی خویش (فیننی & همکاران، ۲۰۰۱).


از آنجایی که فرهنگ پذیری در تعامل با هویت افراد صورت می‌گیرد، این روند گاهی منجر به یک سری تناقضات و بحران های هویتی در برخی از مهاجران می‌شود.

هویت اغلب یک پروسه رشدی طبیعی درنظرگرفته میشود که نهایتاً برای تعریف 'چه کسی بودن' یک انسان در دنیا ضروری است. (اریک اریکسون، ۱۹۵۰، ۱۹۶۸).

همه ما مجموعهای از هویتهایی هستیم که همگی آنها مفهوم "من" یا "خود" را میسازد. خودپنداری، خود شناسی و حرمت به نفس ما اغلب منعکس کننده شناخت و احساس ما نسبت به این هویتها است.

برخی از روانشناسان "خود" را به عنوان قسمت سازمان دهنده فکر، که سازگاری سالم را از طریق یادگیری، ادراک و ترکیب آنها ممکن می‌سازد، معرفی می‌کنند.


طبق این دیدگاه، هویت یک مفهوم پویا است که از تعامل دائمی فرد و محیط شکل میگیرد. بنابراین میتواند هم تابع تغییرات محیطی و هم تغییرات درونی باشد.

در اینجا به موضوع هویت ازدو جنبه مختلف، هویت فردی و هویت اجتماعی، نگاه میشود. هویت فردی به یک سری از ویژگی‌ها، اهداف، ارزشها و باورهای شخصی که با هم انسجام درونی دارند و در شرایط مختلف نسبتا ثابت هستند، گفته می‌شود. (مانند هویت جنسی، ‌ویژگی‌های جسمانی و شغلی-حرفه ای).

هویت اجتماعی مربوط به ویژه گی‌های گروهی ای است که فرد خود را به آن متعلق می‌داند، مانند: طبقه اجتماعی، گروه فرهنگی و قومی شخص (رومانس ، ۲۰۰۰).

هویت فردی و اجتماعی می تواند، در طی پروسه فرهنگ پذیری تغییر پیدا کند. اگرچه فرهنگ پذیری تقریبا می تواند یک
امر اجتناب ناپذیر و استرس زا باشد، اینکه یک فرد چطور ارزشها و باورهای قبلی خود را دوباره سازی  و یا نگاه داری می کند یک موضوع ضروری برای سلامت روانی است.

نقش و عملکرد هویت فرد در پروسه فرهنگ پذیری

عملکرد هویت چیست: طبق نظریه اریکسون (۱۹۵۹,۱۹۸۰)، نقش هویت این است که به عنوان یک عامل خود تعدیلی ساختار روانی و اجتماعی فرد را منظم می‌کند.

هویت به فرد این امکان را می‌دهد تا: ۱) ساختاری برای فهمیدن اینکه فرد چه کسی است، داشته باشد. ۲) به تعهدات، ارزشها و اهداف خود معنی و جهت دهد.۳) موجب خود نظم دهی و حس کنترل شخصی ‌شود.۴) بین، ارزش ها، باورها و تعهدات خود ثبات، انسجام و هارمونی ایجاد ‌کند. ۵) فرصتها و امکانات مناسب را شناسایی کرده و دست به انتخاب رفتار متناسب بزند. (آدامز و همکاران، ۱۹۹۶)


با توجه به عملکردهای هویت میتوان نتیجه گرفت که هویت یک مکانیسمی است که فرد را در مسیر زندگی و تعامل با محیط هدایت و راهنمایی می‌کند.

بنا براین، میتواند نقش خاصی در انطباق مهاجران با محیط جدید و نحوه فرهنگ پذیری آنها داشته باشد. هنگامی که یک فرد مهاجردر معرض ایدههای فرهنگی- اجتماعی محیط جدید قرار می‌گیرد، ممکن است با احساساتی از قبیل شگفتی، متفاوت بودن، بی ثباتی، تردید و یا اشتیاق به کشف و یادگیری، روبرو شود.

این شناختها و احساسها فرد را وادار میکند که برای حفظ تعادل و ثبات فردی خویش تغییراتی را در خود و یا اگر میتواند در محیط خود به وجود بیاورد.

حال اگر فرد قادر نباشد راه حال مناسبی در برابر این استرس و فشارها پیدا کند و یا نتواند معنا و مفهوم روشنی برای کنار آمدن با این تغییرات در خود به وجود بیاورد، ممکن است دچار آشفتگی هویتی، از خود بیگانگی و در نتیجه آسیب های روانی و اجتماعی گردد.

وقتی مردم باور کنند که آنها هیچ هویتی ندارند یا هویت آنها آسیب دیده است زندگی برایشان کم معنی و یا بی معنی می‌شود (دبتس و همکاران ۱۹۹۵؛ مور،۱۹۹۷؛ وناسلم و همکاران، ۱۹۹۸).

از آنجایی که معنای زندگی در متن احساس هویت زنده می‌شود، بنابراین، هویت یک عنصر ضروری در ترفیع سلامتی و رضایتمندی محسوب می‌شود.

فرد با توجه به عملکرد هویتی اش دست به یک سری تغییرات زده، برخی از ارزشها و باورها ی خود را نگهداری و برخی را دو باره سازی میکند.

مطالعات نشان میدهد که انطباق پذیری به همراه انسجام نسبی هویت، تا حدودی تضمین کننده سلامت روانی یک شخص است ( شوارتز،۲۰۰۶).

چگونگی فرهنگ پذیری و ادغام مهاجران در جامعه جدید

لین (۱۹۸۲)، معتقد است که افراد مهاجر معمولا به پنج شیوه با شرایط فرهنگی- اجتماعی جامعه جدید کنار میآیند:

۱) در حاشیه بودن اضطرابی- تلاش مضطربانه برای بر آوردن تقاضاهای هر دو فرهنگ
۲) کناره گیری- دوری جستن و کم توجهی به هنجارهای هر دو گروه فرهنگی
۳) سنت گرایی - منزوی شدن و در حسرت و رویای فرهنگ قدیمی زندگی کردن
۴) فرهنگ پذیری افراطی- نادیده گرفتن فرهنگ اصلی خود و برگزیدن هنجارهای جاری جامعه جدید
۵) دو- فرهنگی- ادغام بهترین های هر دو فرهنگ

برای روشن شدن موضوع، نگاهی به چگونگی چالشهای هویتی و فرهنگ پذیری مهاجران با توجه به موقعیت سنی آنها به هنگام مهاجرت، می‌اندازیم. (فریدرز، ۲۰۰۲):

۱) کودکان (۹-۱سال): چنین به نظر می‌آید که کودکان از سنّ ۴-۳ سالگی متوجه تفاوتهای فرهنگی، زبانی و برخی از ویژگی های قومی میشوند.

از سن ۸-۴ سالگی نسبت به گروههای مختلف کنجکاوی نشان داده و حس و مفهوم گروه فرهنگی به تدریج در آنها شکل میگیرد. وبه دنبال آن نهایتاً به یک گروه بیش از دیگری تمایل نشان داده و آن را انتخاب میکند.

در حدود همین سنین است که کودکان نسبتِ این که چگونه توسط دیگران درک می‌شوند هشیاری پیدا میکنند. (پورتر، ۱۹۷۱).

این گروه که دارای پایینترین ساختار هویتی هستند به دلیل مرحله رشدی و انعطاف پذیری بالایی که دارند، معمولا به راحتی میتوانند خود را با جامعه جدید وفق بدهند.

۲) جوانان و نوجوانان (گروه سنی ۲۰-۱۰): شناسههای فردی و قومی یک فرد تقریبا تا پایان دروه نوجوانی شکل گرفته و هویت او را منسجم می کند.

تجارب بعدی زندگی و نقشهای اجتماعی و جنسیتی به تدریج این هویت را در آنها مستحکم تر میکنند. (لین ، ۲۰۰۴).

این گروه که ساختار هویتی آنها، قبل از ورود به جامعه جدید، تا حدودی شکل گرفته و برخی از مهارتهای ابتدایی اجتماعی، مانند زبان را کسب کردهاند در جامعه جدید افرادی دو - زبانه و دو- فرهنگی به حساب میآیند.

با توجه به ویژگی‌های سنی، به نظر می‌آید این گروه بیش از دیگران سردرگمیهای هویتی را تجربه میکنند. با این حال، شرایط رشدی و انعطاف پذیری آنها ممکن است این دشواریهای انطباق را تا حدود زیادی کاهش داده ویا خنثی کند.

نوجوانان ممکن است برای پای بندی به هر کدام از فرهنگها از جانب منابع مختلف تحت فشارهایی قرار بگیرند. آنها اغلب توسط خانوادههایشان تشویق می‌شوند که به فرهنگ و سنن اصلی خود وفادار بمانند.

در بعضی مواقع، عدم پذیرش فرهنگ قومی والدین توسط نوجوانان بی احترامی و زیر پا گذاشتن ارزشهای خانوادگی به حساب می‌آید که ممکن است به تعارضات ومشکلات ارتباطی بین آنها منجر بشود. (سزپکنیک، ۱۹۷۹، ۱۹۸۰).

در چنین شرایطی یک نوجوان ممکن است یا به طور افراطی هویت فرهنگی خانواده را در مقابل فرهنگ رایج جامعه بپذیرد و یا نسبت به هر دو فرهنگ احساس به تفاوتی کرده و خود را متعلق به هیچکدام نداند.

گاهی این بی تفاوتی و ابهام هویتی، نوجوان را دچار آشفتگی‌های روانی کرده ودر نتیجه او را در برخورد با مسائل و مشکلات زندگی د ر جامعه جدید آسیب پذیرتر میکند.

حال اگر یک نوجوان احساس کند که جامعه جدید برداشت منفی نسبت به ویژگی‌های فردی و فرهنگی او دارد، این حس ممکن است در وی درونی شده، و گاها به حس بیزاری از فرهنگ قومی خود تبدیل شود. (وگا و همکاران ۱۹۸۰، ۲۰۰۵).

در بعضی مورد این حس نامطلوب ممکن است به بی تفاوتی منفعلانه و آزردگیهای روانی منجر شده و یا به شکل واکنشهای خصمانه مانند پیوستن به گروههای تند رو و یا جامعه ستیزبارز شود. (شوارتز و همکاران، ۲۰۰۱).

"هویت" در نوجوانان بیشتر به مفاهیم ذهنی مانند روابط بین فردی، ارزشها و ترجیحات فردی مربوط میشود.

بنابراین، نقش و فشار گروه همسالان را هم نباید در روند شکل گیری شاخصه های هویتی وفرهنگ پذیری این گروه سنی نادیده گرفت.

به همین دلیل بعضی از نوجوان تمایل دارند که با پیروی از ارزشهای گروه همسالان، هویت امنتر و فرضا مستحکمتری برای خود به وجود بیاورند.

۳) بزرگسالان: در بزرگسالان هویت فرهنگی و تاریخچه زندگی با هم آمیخته می‌شوند. این افراد بسیاری از مفاهیم هویت شخصی و دیگر ویژگیهای هویت اجتماعی مانند زبان و وابستگیهای فرهنگی را پیش از ورود به جامعه جدید کسب کردهاند.

آنها نگهدارنده و منتقل کننده سنت ها و ارزش های قومی خود به نسل بعدی به حساب میآیند. (لین، ۲۰۰۴)

به معنای دیگر آنها هرگز به طور کامل تابع ارزشهای فرهنگی جامعه جدید نمی‌شوند ولی میدانند که برای بهرهمند شدن از فرصتهای موجود باید حداقل انتظارات و استاندارد های اجتماعی فرهنگ جاری را رعایت کرده و خود را با آنها منطبق کنند.

در بزرگسالان "هویت" به اهداف افراد و آنچه که می‌خواهند باشند مربوط می‌شود. مهاجران بزرگسال برای انطباق وایجاد ثبات روانی نسبی به شیوههای مختلفی با جامعه و فرهنگ جدید کنارمیآیند.

گروهی ممکن است ترجیحا با مردم هم فرهنگ خود مراوده کرده و به این طریق برای خود یک سیستم حمایتی، روانی-اجتماعی، جبرانی به وجود ‌آورند.

گاهی افراد با تمرکز بر روی پیشرفتهای مالی و اقتصادی سعی میکنند هویتهای جدید و احساس امنیت بیشتری برای خود فراهم کرده، و از این طریق، این درحاشیه بودن و احساس تنهایی را جبران کنند.

برخی با تکیه بر روی پیشرفتهای تحصیلی، علمی و مالی فرزندانشان با ارزشهای جامعه جدید کنار آمده و ممکن است چنین استدلال کنند که به خاطر نسل آینده، ایثار و از خود گذشتگی کردهاند.

دربعضی موارد، فرد ممکن است به طورافراطی با فرهنگ جامعه جدید هم هویتی کرده و دست از ارزشها و سنتهای فرهنگی خود بکشد.( اندرس،۲۰۰۵)

برخی از شواهد نشان میدهند که این همانند سازی افراطی گاهی منجر به خشم درونی شده و احتمال دارد فرد را دچار تعارضهای درونی بکند. در این میان، افراد مسنتر مشکلات خاص خود را دارند.

آنها نه تنها سبک زندگی و باورهای قدیمی‌شان به چالش کشیده می‌شود بلکه به این دلیل که فرزندان و نوادگان آنها به سرعت با جامعه جدید تطبیق پیدا کرده و از آنها دورتر میشوند، احساس انزوا و تنهایی بیشتری می‌کنند.

به هر حال پروسه انطباق پذیری و روبرو شدن با چالشهای هویتی امر اسانی نیست گاهاً ممکن است سلامت مهاجرین را هم تهدید کند. حتی کسانی که توانسته اند خود را به حد مطلوب با جامعه جدید منطبق کنند، گاهی ممکن است احساس کنند که چیزی را از دست دادهاند. (راگلر ،۱۹۹۱)

طبق شواهد موجود، اضطراب، افسردگی و استرسهای ناشی از آسیب های روانی قبلی از جمله مشکلات عاطفی بین مهاجران مطرح شده است. (فاکس و همکاران، ۲۰۰۱؛ مادرن، ۲۰۰۴)

اختلالات رفتاری دیگری که به دنبال این مشکلات گزارش می‌شوند عبارتند از خشونتهای خانگی، روی آوردن به قمار، الکل و مواد مخدر. بحرانهای هویتی گاهاً میتواند هم به عنوان عامل و هم معلول این مشکلات در نظر گرفته شود.

دو فرهنگی بودن در چنین جوامعی ممکن است امری استرس زا باشد اما، امروزه دو فرهنگی انطباقی مناسبترین راه برای پیشگیری از بحرانها و تعارضات هویتی معرفی می‌شود. (شوارتز -درزکو، ۲۰۰۱)

تجارب و مطالعات نشان میدهند، فرهنگ پذیری‌ای که هم به باورها و سنن قبلی فرد و هم به تغییرهای انطباقی جدید ارزش قائل شود باعث استحکام "خود" یا "من" در فرد می‌شود.

و در نتیجه، هویت انطباقی که در برگیرنده ویژگی‌های هر دو فرهنگ باشد احتمالا مناسبترین و سالم ترین شیوه فرهنگ پذیری به حساب می‌آید. (پومریگا، ۲۰۰۶)

این نوع سازگاری به فرد کمک می‌کند تا با کنترل احساسات و هیجانات، شرایط و امکانات را به طور منطقی سنجیده و با حفظ حرمت نفس خود بتدریج با تغییرات همگام شود.

در این رابطه، فرد تفاوتها را می پذیرد و می‌تواند روی رویی با دو فرهنگ را فرصتی برای انتخاب بهترینها و خود شکوفایی قلمداد کند.

این موضوع به خصوص برای مهاجران نوجوان و جوان (گروه سنی ۱۰-۲۰) از اهمیت خاصی برخورداراست. آماده کردن نوجوانان مهاجربرای پذیرش این هویت دو فرهنگی میتواند استرس های مربوط به دوران بلوغ را هم کاهش بدهد.

این امر به نوجوان فرصتی میدهد تا بتواند بین هویتهای اکتسابی و موروثی خود انسجام نسبیای ایجاد کرده و یک "خود مفهومی" مطلوبی برای خود بوجود بیاورد.

به طور کلی، هویت فردی شفاف و محکم میتوانید موجب جلوگیری، کاهش و یا تعدیل استرسهای ناشی از پروسه فرهنگ پذیری بشود.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen